ای با منه بی من
خوشه خوش با دگرانم
دلتنگیه تو
چون خوره افتاده به جانم
عاشق کُش سرمست
چرا رحم نداری
تو جان بستان
باز من این دل نستانم
جان من جانان من
ای نیمهی پنهان من
سر بزن گاهی به این مخروبهی ویران من
هی نکش پروانه را
پیله نکش کاشانه را
روی خوش با غیر من آخر چرا آخر چرا؟
حالم خراب است
قلبم چنان موی تو غرق پیچ و تاب است
چشمت چنان ماهی که در جام شراب است
حالم خراب است
هیزم خشک دلم را اینچنین آتش نزن
حس من چیزیست خیلی بدتر از عاشق شدن
تو مرا تا قعر دریا میبری با گریهها
مثل آبیم و بیایان من کجا عشقت کجا
خدا برس به دادم
طاقت ندارم عشق را ببر ز یادم
جز تو کسی حرف مرا باور ندارد
تنهام کاری کن فقط باران نبارد
هیزم خشک دلم را اینچنین آتش نزن
حس من چیزیست خیلی بدتر از عاشق شدن
تو مرا تا قعر دریا میبری با گریهها
مثل آبیم و بیایان من کجا عشقت کجا
خدا برس به دادم
طاقت ندارم عشق را ببر ز یادم
جز تو کسی حرف مرا باور ندارد
تنهام کاری کن فقط باران نبارد
نظرات (۰ نظر)