طلوع میکنم اگر منتظر شنیدنی
اگرچه بعد زخمها نمانده از منم منی
طلوع میکنم که تو از این خراب تر شوی
اگرچه دور رفته ای بلرزی و خبر شوی
طلوع میکنم میان گلههای گرگتر
در آتش ترانه ای مهیب تر بزرگ تر
مگر تقاص پس گرفت
اگر بسازه من نساخت
اگر که روزگار بد مرا دوباره بد شناخت
گریز ناگزیر من از این خزان بهانه بود
خود انتخاب کرده ام مفر من ترانه بود
چنان کنار مرگ خود شکنجه را قدم زدم
که هر که کینه داشته از گذشته ام ببخشدم
لعنت به این صدای من میخواست حاشایم کند
هربار گفتم محکمم لرزید رسوایم کند
طلوع میکنم میان گلههای گرگ تر
در آتش ترانهای مهیبتر بزرگتر
مگر تقاص پس گرفت اگر بسازه من نساخت
اگر که روزگار بد مرا دوباره بد شناخت
طلوع میکنم، طلوع میکنم، طلوع میکنم
نظرات (۰ نظر)